سایه ی من (جلد دوم) به قلم زهرا باقری
پارت بیست و هشتم :
بعد از این حرف منم از خونه رفتم بیرون. مهرداد با اخم تو حیاط ایستاده بود و حتی وقتی از کنارش رد شدم نگاهم نکرد.
میخواستم قبل از اینکه مینا با کمال صحبت کنه یه سری به علی بزنم، شاید اون میتونست کمکمون کنه. هرچند که دیگه بیش از حد توانش بهمون کم ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
butterfly
00یا جاده تمام امامزاده ها... یا خود خدا... بلاخره ماهیر میمیره و اینا راحت میشن یا نه؟ 🥲فقط با یه آره یا نه خیالمو راحت کن پلیز:))))))))))))